
میشــــنوی صدای زوزه های سکوتم را ؟؟؟؟
بغض شبهای سیاه و تارم را لمس کرده ای؟
و مــَن چه کــُنـــــــــــم...
جز اینکه بسته ای دیگر را قربانی حماقت کنم.
تو در دورترین لحظه های ســــرد من آرام گرفته ای.
برای بار آخر ، استغفارم را بپذیر.
مرا در آغوشـــــ بگیر و جان دادنم را به تَمسخر بگیر
مست کرده ام . دود کرده ام . داغ شده ام در سوز نبودنت.
مرا بـِنگر . لمس کن اندام ضعیفم را...
قسم به آخرین نخ ســــــــــوخته ام
دیگر نفسی برای تن خسته ام باقی نمانده...
پس فقـــــــط مرا کمی لمس کن ، فقط کمی ، تا بالا بیاورم تنهاییم را
javahermarket